معنی احمد زویل
حل جدول
برنده نوبل شیمی در سال 1999 میلادی
«احمد زویل» از مصر/ آمریکا
برنده نوبل شیمی در سال 1999 میلادی
"احمد زویل" از مصر/ آمریکا
برنده نوبل شیمی در سال 1999 میلادی
لغت نامه دهخدا
زویل. [زَ] (اِخ) شهری است. (منتهی الارب) (آنندراج). محله ای است به همدان. (از معجم البلدان).
زویل. [زَ] (اِخ) موضعی است نزدیک حاجر. (منتهی الارب) (آنندراج). موضعی است از دیار عامربن صعصعه نزدیک حاجر، و از منازل حاج کوفه است. (از معجم البلدان).
زویل. [زَ] (ع مص) زال زوالاً و زؤولاً و زویلاً و زولاناً؛ درگشتن و دور گردیدن از جای. (منتهی الارب). زوال. (ناظم الاطباء). رجوع به زوال شود. || (اِ) جنبش. یقال: اخذه الزویل و العویل، ای الحرکه و البکاء بحیث لایستقر علی مکان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). حرکت. (از اقرب الموارد). || جانب. (اقرب الموارد). || زال زویله ُ؛ پراکنده شد از بیم و از جای رفت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
احمد
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن عبداﷲبن احمد. رجوع به احمد شهاب بن جمال... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) نام چند تن از سلاطین عثمانی:احمد اول رجوع به احمد اول شود. احمد دوم رجوع به احمد ثانی... شود. احمد سوم رجوع به احمد ثالث شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن احمد گیلانی. رجوع به احمدبن احمد جیلانی شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد کوجمیشنی. رجوع به ابوالفضل احمد... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد العمی. رجوع به ابوبشر احمد... شود.
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن محمدبن احمد الطوسی الغزالی. رجوع به غزالی احمد... شود.
احمد. [اَم َ] (اِخ) ابوالعباس. رجوع به احمد بونی... شود.
احمد. [اَم َ] (اِخ) ابوالعباس. رجوع به احمد زاهد... شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
جنبش
معادل ابجد
106